** یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی
سه شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۰۷ ب.ظ
دل به گناه دادم تا اندکی خوش باشم ...
غافل از آنکه دلم را با خودش برد ...
خواستم دل به پاکی و معصومیت دهم تا جبرانش کنم ...
نگاهی به خودم انداختم ...
دیدم دیگر دل توی دلم نیست.
حال من ماندم و نگرانی و جمله ی :
یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی
یاعلی
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد