**** رُک و راست ****

** به وبلاگی پر از نوشته های " رک و راست " و بی رودربایستی خوش اومدید **

**** رُک و راست ****

** به وبلاگی پر از نوشته های " رک و راست " و بی رودربایستی خوش اومدید **

****   رُک  و  راست  ****

هنوز نمی دونم چرا من اینجام و یا اینکه، شما چرا اینجا هستین، ولی فکر می کنم یه مکانی رو پیدا کردیم تا بتونیم به راحتی فکرامون رو روی هم بذاریم. من هم آرزو می کنم میزبان خوبی باشم ...
اگه تا حدودی موفق شدم به آرزوم برسم، حتما خبرم کنید ....
نظر دادن رو فراموش نکنید، چونکه مایه ی حیات این وبلاگه ...
(و البته چه خوب می شد اگه برای زحمت دیگران ارزش قائل می شدیم و از کپی کردن مطالب بدون ذکر منبع، خودداری می کردیم!!)
راستی، برای راحتی شما عزیزان، از نوشتن مطالب بصورت "ادامه ی مطب" خودداری می کنم.

( ایمیل من: Rokorast.blog.ir@gmail.com )

یا زهرا

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام

یه سلام دردآور و سوزناک

مطلب قبلیم رو که درباره ی سیگار بود یادتون هست ؟

راستش مطلب قبلی رو که نوشتم یکی از کاربرای محترم که خانم هم هستند، یه کامنتی رو برام گذاشتن که برام خیلی عجیب و باور نکردنی بود.


راستش هنوز که هنوزه متعجم....

آخه مگه چنین چیزی می شه؟ وای خدای من!   کمکمون کن.

گفتم این رو بعنوان یه پست بذارم، تا ببینم نظر شما چیه و یا اینکه راهکاری سراغ دارید؟



متن کامنت ایشون:

همین دیروز بود از بچه های کلاسمون یه پاکت سیگار گرفتن...

مدیر ومعاونمون میگفتن که فقط سیگار داشتن اما وقتی پای مامور و پلیس کشیده شد

داخل مدرسمون و  مدام  از کل مدرسه مخصوصا کلاسه مابازجویی میکردن.

همشم سوالایه تکراری.

اونوقت بودکه مافهمیدیم

قضیه خیلی خیلی  جدی تر از این حرفاست...

ازهمونایی که سیگار گرفتن 12گرم شیشه و 2 تا پایپ هم گرفته بودن!!!!!!!!

بعدم فهمیدیم یه چند نفر از پیش ریاضی و پیش ادبیات هم معتاد هستن.

کل بچه های مدرسه تست اعتیاد دادن.

میدونم باورتون نمیشه ولی حقیقت داره...

وضع مدرسه خیلی آشفتست خیلی خیلی.

بیشتره بچه ها غایبن، دیر میان و زود میرن..

همه ی دانش آموزا +خودم میخان  ازاین مدرسه برن ولی متاسفانه مقدور نیست.

خب سالهای قبل سیگار و سیدی و گوشی و رم میگرفتن ولی امسال فاجعه بود.

همه تو شوکن. خودم  اصلن نمیتونم تمرکز بگیرم. هیچی از درس سر کلاس نمیفهمم.

فشار روحیِ خیلی بدیه وقتی بفهمی یکی از صمیمی ترین دوستت معتاد به شیشه شده.

جلو روت به چندتا از هم مدرسه ایات دستبند بزنن ببرنشون کلانتری براشون دادگاه بگیرن

بخدا خیلی بده...

الانم نمیتونم جلو اشکامو بگیرم...خیلی سخته...دیگه اعصابم اصلن نمیکشه...

دیگه رغبتی ام واسه درس ندارم. اصلن هیچی نمیفهمم حواسم نیست.

نمیدونم چیکارکنم...

از اون روز به بعد واسمون پلیس میذارن دم مدرسه.

صبحا که میبینمشون استرس تموم وجودمو میگیره ...

اصن نمیدونم چه مرگم شده.. 

آقـــــــــــــــــــــــــــــــای رک و راسته عزیز...

 داداشه من

 کار ازسیگارو این

حرفا گذشته...

کار از خودکشی داخل مدرسه ها گذشته

کار از پیدا کردن جنین داخل فاضلاب مدرسه ها گذشته...

کار از اخراج بجه دبیرستانیا واسه زیر ابرو برداشتن گذشته ....

کار از پاچه شلوار، تنگ کردن و مانتو تنگ کردن و مقنعه کوتاه کردن گذشته.

کار از حراست اداره واخراج تام گذشته...

حرف تازه بزنین..

بخدا حالم خیلی خرابه...

شرمندم شاید من زیادی حساسم..


از دوستان عزیزی که کامنتای منو میخونن میخام برام دعــــــا کنن.

اگه با این وضع پیش برم نمیشه امسالم باید کنکور بدم

استرس اونم ازیهطرف

خواب و خوراک واسم نمونده...فشار درسام ازیه طرف اوضاعه مدرسه از ی طرف دیگه..

تمرکز نگرفتن، نفهمیدن درسا...  وای  ببینین چی میکشم...

تابستون ساله سوم نشستم کپ شدم رو کتابام ولی همش دود شد رفت هوا.

یعنی میدونم دود میشه با این وضی که من دارم امسالو میفتم همه زحماتم به باد میره.

فقط خدا کمک کنه...

دوستان خواهشن برام دعا کنین همه چی به حالت عادی برگرده.

وای کنکورما بگو...همه چی گره گوری شده...


آقای رک وراست

وبلاگ شما همیشه ناجی بوده

پست قبلیتون درباره ی توبه بود اون خیلی بهم قوت قلب داد...

این پستتونم که...

نمیدونم چی بگم..

دوستان اگه از حرفای من ناراحت شدین عــــــــــــــــذر میخام...

شرمندم...

اگه وقت شد بازم سر میزنم..

دعا یادتون نره..

مچــــــکرم از دوستان و آقای رک وراست...

امیدوارم کسی وضع روحیش مثه من داغون نباشه...

(پایان)



راستش چی بگم؟  از تعجب دارم شاخ در میارم.

راهکاری به ذهنتون می رسه؟

یــــاعــلـــی

۱۲۳ موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۱۹ مهر ۹۲ ، ۱۰:۲۹
*** رک و راست ***

جوانی پایش را روی پایش انداخته بود و با خیالی آسوده، به دود کردنِ سیگار مشغول بود،


غافل از اینکه در همان لحظات،


سیگار هم پایش را روی پایش انداخته بود و به دود کردن جوانیِ جوان مشغول بود.




متأسفانه،

آنان که به دود کردنِ سیگار مشغولند، از دود شدنِ خویش غافلند.

واقعا چرا !!؟؟


یــــاعــــــلـــی

 

۱۱۸ موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۲:۰۰
*** رک و راست ***

این دادگاه کاملا رسمی است. لطفا قیام کنید  !!



متهم پرونده: رزمنده ی هشت سال دفاع مقدس.

 

اتهامات وارده: جانبازی، عشق به وطن، عشق به مملکت، عشق به حفاظت از ناموس، عشق به خاک،  عشق به خمینی،عشق به فرمانده، عشق به مردم، عشق به دین، عشق به دینداری، عشق به اهل بیت، عشق به ...

 

دادگاه رسیدگی: جامعه.

 

قاضی پرونده:  بعضی از افراد جامعه.

 

حکم صادره:

پس از بررسی های صورت گرفته و اثبات اتهامات درج شده در پرونده، این شخص، به بی توجهی، تحمل درد و رنج جانبازی، خانه نشینی، فراموش شدن توسط برخی مسئولین، و از همه مهمتر فراموش شدن توسط سایر افراد جامعه محکوم می گردد.

به علت سنگین بودن پرونده ی این شخص، دستور داده می شود که هر چه سریعتر تمامی عکس ها و اسامی این گونه افراد از سطح شهر جمع آوری شده و به جای آنها از تصاویر رونالدو، مسی، محمدرضا گلزار، مهناز افشار و سایر بازیگران و بازیکنان و هنرمندان و ... استفاده شود.


همراه داشتن تصویر این گونه اشخاص جرم تلقی شده و کسانی که مرتکب جرم مذکور شوند، به أشد مجازات تنبیه خواهند شد.


به کسانی که ما را در حذف نام و یاد این افراد یاری کنند، جوایز ارزنده ای اهدا خواهد شد.

لازم به ذکر است که کلیه ی دستگاه های دولتی و غیر دولتی، موظف به اجرای کامل حکم صادر شده می باشند.


آن دسته از مراکز درمانی که به مداوای رایگان این افراد بپردازند، به جرم اسراف در بیت المال و حیف و میل کردن سرمایه های ملی، مجازات خواهند شد. و به این مراکز شدیدا توصیه می شود که بجای ارتکاب این گونه جرایم، سرمایه های خود را در جذب بازیکنان میلیاردی از سایر کشورها بکار بگیرند.

چرا که وظیفه ی ما، رشد فوتبال و بازیکنان آن است و در قبال متهمین این پرونده، هیچ گونه مسئولیتی متوجه ما نیست.



یک کلام، ختم کلام.


به واقعیت پیوستن این پرونده یعنی کم کاری من و تو، یعنی سستی و کم اهمیتی من و تو به قهرمانان اصلی داستان.

اگه دیر بجنبیم و از خودمون سستی به خرج بدیم، بالاخره یه روزی هم می رسه که چنین پرونده ای به واقعیت بپیونده.

پس هم هوشیار باشیم و هم دست به کار.


راستش این مطلب هم از اون مطلب هایی بود که کلی با خودم کلنجار رفتم تا اینکه اونو در معرض نمایش عموم قرار دادم.

نوشتن این مطلب وقتی به ذهنم خطور کرد که تصاویر وحشتناکی از زخم های یک جانباز رو دیدم.

به هر حال، من درد دلم رو گفتم، واقعا نمی دونم چکار می شه کرد یا اینکه اصلا متوجه منظورم شدید یا نه !!


به هر حال، گفتنِ جمله ی (زنده باد یاد و خاطره و نام رزمندگان) دردی رو دوا نمی کنه، فقط می تونه دردی رو بصورت موقت آروم کنه.

برای درمان درد باید دست به کار شد.


یـــــاعـــــلـــــی


۱۱۸ موافقین ۱۸ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۲ ، ۲۳:۴۰
*** رک و راست ***