**** رُک و راست ****

** به وبلاگی پر از نوشته های " رک و راست " و بی رودربایستی خوش اومدید **

**** رُک و راست ****

** به وبلاگی پر از نوشته های " رک و راست " و بی رودربایستی خوش اومدید **

****   رُک  و  راست  ****

هنوز نمی دونم چرا من اینجام و یا اینکه، شما چرا اینجا هستین، ولی فکر می کنم یه مکانی رو پیدا کردیم تا بتونیم به راحتی فکرامون رو روی هم بذاریم. من هم آرزو می کنم میزبان خوبی باشم ...
اگه تا حدودی موفق شدم به آرزوم برسم، حتما خبرم کنید ....
نظر دادن رو فراموش نکنید، چونکه مایه ی حیات این وبلاگه ...
(و البته چه خوب می شد اگه برای زحمت دیگران ارزش قائل می شدیم و از کپی کردن مطالب بدون ذکر منبع، خودداری می کردیم!!)
راستی، برای راحتی شما عزیزان، از نوشتن مطالب بصورت "ادامه ی مطب" خودداری می کنم.

( ایمیل من: Rokorast.blog.ir@gmail.com )

یا زهرا

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

همیشه یه احساس گناه همراهم بود.

احساس خفگی...

احساس سنگینی...

حیرون و سرگردون مونده بودم که چه طوری می تونم غلط هام رو پاک کنم !

کم کم داشتم با سنگینی این غلط ها انس می گرفتم و خودم رو برای رفتن به جهنم آماده می کردم که ناگهان ...


به قول خودمون، مغزم با خودش درگیر شده بود که چرا این همه احساس شکست؟

چرا این همه دلسردی؟

چرا این همه پژمردگی و نا امیدی؟

به سرم زد که برم یه   غلط گیر،  گیر بیارم.

یه غلط گیری که بتونه غلط های زندگیم رو پاک کنه.

یه غلط گیری که حتی بعد از استفاده، هیچ ردی از خودش به جا نذاره.

خلاصه یه غلط گیر درست و حسابی ...

 

هر چی گشتم، غلط گیر درست و حسابی ای پیدا نکردم .

هر غلط گیری که توی بازار بود، یا نمی تونست غلط هام رو پاک کنه و یا اینکه بعد از غلط گیری، یه رد درست و حسابی از خودش به جا می ذاشت.

من یه چنین غلط گیری نمیخواستم...

 


مغزم همینطوری داشت با خودش کُشتی می گرفت که ناگهان به سرم زد برم جمکران ...

کوله بار سنگین گناه ها و غلط هایی رو که مرتکب شده بودم، روی دوشم انداختم و رفتم جمکران ...

این کوله بار سنگین، واقعا کمر شکن بود.

تازه فهمیده بودم عجب غلط هایی کرده بودم و متوجهشون نشده بودم...

به درب ورودی جمکران که رسیدم، خادم های جمکران منو راه ندادن. گفتن اول وسایلت رو امانتداری تحویل بده، بعد.

رفتم کوله بارم رو به امانتداری تحویل دادم.

سبکی و راحتی رو با تموم وجودم احساس می کردم. دوست داشتم برای همیشه توی جمکران بمونم تا مجبور نباشم دوباره اون کوله بار رو از امانتداری پس بگیرمو دوباره سنگینی اون کوله بار رو تحمل کنم.

رفتم داخل و ... بقیه اش بماند.

 


با دلی شکسته قصد برگشتن کردم.   به درب خروجی که رسیدم، یه راست رفتم امانتداری.

کوله بارم رو تحویل گرفتم ولی انگاری خیلی سبک شده بود. یکی خالیش کرده بود.

یه کمی که دقیقتر شدم دیدم کاملا خالیش نکردن. انگاری هنوز توش یه چیزایی هست.

کوله بارم رو باز کردم و دیدم توش یه غلط گیره.

یکی از همون غلط گیرایی که دنبالش می گشتم.

برداشتم و نگاش کردم.   تازه فهمیدم که چه چیزی می تونه غلط هام رو پاک کنه و هیچ ردی به جا نذاره.

 

 


فهمیدم که:

 بهترین و باکیفیت ترین غلط گیری رو که میشه تصورش کرد، همین "توبه"  است.

آنچنان غلط ها رو پاک می کنه که حتی کوچکترین ردی هم باقی نمیذاره.


((( فقط کافیه یه بار امتحانش کنید. )))


یـــــاعــــلــــی

۱۱۷ موافقین ۲۰ مخالفین ۱ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۰۵:۴۵
*** رک و راست ***

سلام بر امام مهربونی ها ...

سلام بر مقتدای دل ها ...

سلام امام رضا

امیدوارم سلامم از اون سلام هایی باشه که جواب داشته باشه.

راستش خواستم تولدتون رو بهتون تبریک بگم.

ولی ازتون یه خواهش هم دارم. بگم؟ عیب نداره؟

یه خواهش: خواهشا هر گناه و اشتباهی که مرتکب شدیم، این نگاه مهربون و پر مهرتون رو از ما دریغ نکنید...

همون نگاهی رو می گم که تاحالا از هیچ رو سیاه و گنهکاری دریغ نکردید.

نگاهتون مثل همیشه مستدام.

تولدتون هم مبارک ...




یه سلام هم تقدیم به همه ی بازدیدکنندگان عزیز و دوست داشتنی...

عیدتون مبارک

گفته شده هر روزی که توش گناهی انجام نشه، اون روز، روز عیده ...

پس امیدوارم که همه ی روزهای زندگیتون براتون " عید "  باشه.


یــــاعـــلــی

۸۸ موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۴۹
*** رک و راست ***

بهشت و جهنم ،

سعادت و شقاوت ،

آنچنان فاصله ی زیادی از همدیگه ندارن !!

گاهی اوقات، فاصلشون فقط به اندازه ی یک بند انگشته !!





حواسمون باشه که همین فاصله های کم، ما رو به پرتگاه های بزرگ هدایت نکنن !!


* یک لحظه بی توجهی به یکی از همین فاصله های سرنوشت ساز ،

مساوی است با 

سقوط در یکی از همین پرتگاه های غیر قابل بازگشت ...


یــاعــلــی


۸۴ موافقین ۱۴ مخالفین ۱ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۰۱
*** رک و راست ***
با خودم فکر می کردم، کی گفته که امام رضا غریبه؟  این همه زائر، این همه مشتاق... آخه مگه می شه یه معصوم، اینقدر زائر داشته باشه و غریب باشه !!   اصلا مگه چنین چیزی ممکنه ؟؟

به هیچ وجه دوست نداشتم که با جمله ی (السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَبا) به امام رضا سلام کنم. راستش با این جمله مشکل داشتم. این جمله رو دور از واقعیت می دونستم.


توی دل خودم با امام رضا نجوا می کردم و میگفتم: خدا رو شکر که غربت و تنهایی شما تموم شده. دیگه از غربت خبری نیست. دیگه از تنهایی خبری نیست.

تا اینکه ...
اینجا حرم امام رضاست ...  دفعه ی دومیه که میام حرم. همه با ذوق و شوق از ورودی های حرم، به سمت داخل حرم سرازیر می شن.
آدمای زیاد و مختلفی دیده میشن. یکی گریه می کنه، یکی می خنده، یکی تنها اومده. یکی با خانواده اش اومده. یکی دیگه با اردو اومده و ...

یک نفر داره اشک می ریزه و در حالیکه چشماش  به ضریح دوخته شده، بلند بلند فریاد می زنه:  یا امام رضا، من شفای مریضم رو از تو می خوام.

یکی دیگه در حالیکه زیارتنامه روی دستاش بازه و چشماش ضریح رو نشانه رفته زیر لب می گه:
یا ضامن آهو، من فقط از تو یه وام می خوام و بس. یه کاری برام می کنی که وامم جور بشه؟

یکی دیگه سرش رو به دیوار حرم تکیه داده و میگه:
ای امام رضا، حل کردن مشکل من برای شما که کاری نداره. پس چرا کاری برام نمی کنید؟

یکی دیگه به محض اینکه پاش رو می ذاره توی حرم میگه:
عجب سیستم خنک کننده ی باحالی. معلوم نیست چقدر هزینه اش شده...

یکی دیگه کنار ضریح ایستاده و به شخص کناریش می گه:
به نظرت چند متر آینه روی این در و دیوار به کار رفته؟ خدا وکیلی، آینه ها رو خیلی تمیز چسبوندن به این دیوارا ... دمشون گرم ...

یکی دیگه می گفت:
یا امام رضا، این همه راه اومدم تا حاجتم رو بگیرم. لطف کن و دست خالی منو بر نگردون.




**  در به در دنبال کسی می گشتم که بگه:
یا امام رضا، من هیچ چیزی ازتون نمی خوام. فقط اومدم پابوسیتون. فقط اومدم برای عرض ارادت. فقط اومدم بهتون بگم که من هم جز عاشقان شما هستم. فقط اومدم اسمم رو توی لیست عاشقانتون بنویسم. فقط اومدم بگم، هیچ چیزی ازتون نمی خوام، ولی اگه یه روزی خواستید حاجتم رو برآورده کنید، خودتون می دونید حاجتی ندارم جز ظهور امام زمان ...   تنها حاجتم همینه و بس...
ولی چنین کسی رو پیدا نکردم یا بهتر بگم، من ندیدم.

ناگهان یاد اولین روزی افتادم که اومدم زیارت آقا ...  یاد حرفایی افتادم که به امام رضا زدم. یاد اون لیست بلند بالای آرزوها و حاجات خودم...

از خودم خجالت کشیدم.  آخه فهمیدم که خودم هم حال و روزی بهتر از بقیه ندارم. به فکر هر کس و هر چیزی بودم به جز خود امام رضا...
تازه فهمیدم که غربت یعنی چی !!
تازه فهمیدم که چرا به شما می گن غریب ...
زیارتم رو به پایان رسوندم. از حرم که خارج می شدم، رو به گنبد طلایی حرم کردم و بلند گفتم:

(السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَبا)




منی که فکر می کردم این جمله، با واقعیت تناسبی نداره، حالا فکر می کنم، بهترین و درست ترین سلام، همین جمله است و بس ...

یــاعـــلــــی


۶۹ موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۵۶
*** رک و راست ***
مأموریت های پست قبلی، با موفیقت به پایان رسید...
(یاعلی)
۱۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۰۲
*** رک و راست ***

سلام

با اجازتون، از الآن تا لحطه ی حرکت، فقط 6 ساعت دیگه باید چشم انتظاری رو تحمل کنم.

چشم انتظاریِ حرکت به کجا؟

خب معلومه، پابوسی آقا امام رضا علیه السلام ...



البته اگه ما رو لایق بدونن و ما هم بتونیم به زیارتشون مشرّف بشیم !!!


*** دو ایده دارم که اگه خدا بخواد، عملیش کنم:    

**    اولیش اینکه اگه خدا بخواد، قصد دارم توی حرم امام رضا علیه السلام 

یه زیارتنامه به نیابت از تموم وبلاگ نویسای مذهبی بخونم.

چه اونایی که مذهبی هستن و وبلاگ مذهبی دارن !!

و چه اونایی که مذهبی نیستن و وبلاگ مذهبی دارن !!


**     دومیش اینکه اگه خدا بخواد، قصد دارم توی حرم امام رضا علیه السلام

یه زیارتنامه به نیابت از تموم شیعیان علی ابن ابیطالب علیه السلام بخونم.

چه اونایی که راحت و آسوده دارن زندگیشون رو می کنن !!

و چه اونایی که وهابیت ملعون تا بیخ گوششون پیش روی کرده، ولی هنوز که هنوزه به شیعه بودنشون افتخار می کنن !!


البته اگه لیاقتش رو پیدا کنم !!

***            چطوره؟          فکر خوبیه یا نه؟         موافقید؟             ***

متأسفانه به مدت شش هفت روز قادر به پاسخگویی به نظرات گهربارتون نیستم، ولی نهایت سعی و تلاشم رو می کنم تا اونا رو  به هر طربقی که شده، توی مشهد بخونم ...


پس حتما نظراتتون رو بنویسید. شاید پاسخ داده نشن، ولی حتما خونده می شن...

ما رو حلال کنید ...


درد دلی با آقا و اربابمون حضرت رضا علیه السلام:

*** امیدوارم ما آدما، از اون آهویی که بهش پناه دادید و ضامنش شدید، کمتر نباشیم.  یعنی ما از اون آهو هم کمتریم آقا ؟ ***

تو همیشه کنار من هستی
سند اعتبار من هستی
بی تعارف بگویم ای آقا
مایه افتخار من هستی ...


التماس دعا

یــــاعــــلـــــی

۴۵ موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۵۷
*** رک و راست ***

(( باز هم امیدوارم به کسی بر نخوره!!    کلی با خودم کلنجار رفتم که این مطلب رو بنویسم یا نه!  بالاخره توکل بر خدا کردم و نوشتمش. فقط امیدوارم به کسی برنخوره !!    ))


اینجا یه سوپر مارکته.   همه چی آروم بود تا اینکه پدر و پسری پاشون رو گذاشتن توی مغازه.

پسرک طوری سرفه می کرد که گویا با تنگی نفس دست و پنجه نرم می کنه. سینه اش صدای خس خس می داد.


*  پسرک، سرفه کنان و با مظلومیتی هرچه تمامتر، رو به پدرش کرد و گفت:  بابایی! برام از این کلوچه 500 تومنی ها میخری؟

*  پدر با خشونت هر چه تمام تر رو به پسرش کرد و گفت: نه!  حرف مفت نزن!


*  پسرک گفت:   بابایی!  تو رو خدا !!!    گرسنمه...  از صبح تا حالا هیچ چی نخوردم!  فقط 500 تومن !

*  پدر بعد از یه نگاه خشمگین و زدن یک سیلی محکم توی گوش اون پسرک بینوا گفت:  گفتم نه!  صبح تا شب مثل خر کار می کنم، اونوقت بیام بریزم توی شکم  تو که دو ساعت دیگه، همشو توی توالت خالی کنی!!!  نه!  من برای این پول عرق می ریزم و زحمت می کشم. مثل خر این ور و اون ور می رم تا دو قرون پول در بیارم. اونوقت تو می خوای کلوچه کوفت کنی؟


*  پسرک در حالیکه به شدت سرفه اش گرفته بود، گفت: غلط کردم بابایی !   ممنونم که صبح تا شب برام زحمت می کشی! من راضی نیستم پولت رو به خاطر من حروم کنی !

*  پدر بعد از اینکه تمام عصبانیتش رو روی پسرک بینوا خالی کرده بود، رو به فروشنده کرد و گفت:   آقا...!    آقا...!   لطف می کنی سه بسته از اون سیگاراتون بهم بدین؟ خب باید چقدر تقدیم کنم؟  اینم 4200 تومن ، خدمت شما ...



اون موقع بود که با خودم گفتم: چقدر خوبه آدم صبح تا شب به قول خودش مثل خر کار کنه، تا هم پولش رو دود کنه، هم صدای سرفه های پاره ی تنش رو گوش کنه ...

چقدر خوبه که آدم به خاطر 500 تومن، صورت پاره ی تنش رو با سیلی نوازش کنه و اونوقت خودش مبلغی بیش از 8 برابر اون رو خرج دود و دمش کنه !!!

واقعا حیرت آوره ...


خر شدن یا نشدن،   مسأله این نیست.   مسأله اینه که چرا و برای چه چیزی یا چه کسی؟

خدای نکرده اگه یه آدمی قراره یه روزی خر بشه (یعنی خودش رو خر بدونه)، بهتر نیست برای خانوادش خر باشه تا اینکه برای دود و دم ؟

عرق ریختنی که نتیجه اش ناراحتی خونواده و دود کردن تمام زحمات آدم باشه، نمی دونم چه اسمی رو می شه روش گذاشت ...


( مخاطب این حرفا، فقط قهرمان نقش اول همین داستانه! همون آقای سیگاری!  یه وقت به کس دیگه ای برنخوره !!)


ناخودآگاه یاد یه حدیث و یه آیه افتادم.

آیه ی 195 سوره ی بقره:  وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ.

خودتون رو با دست خودتون به هلاکت نیندازید، نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

مولایمان امام علی علیه السلام چه نیکو فرموده اند که:

مَنْ ساءَ خُلْقُهُ مَلَّهُ اَهْلُهُ.    هر کس بداخلاق باشد، خانواده‏اش از او خسته می‏شوند.


یـــــــاعـــــلـــــی

۴۸ موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۵۲
*** رک و راست ***
توی منطقه ی بالا شهر دیدمش.
دلم براش سوخت.
از فرط تعجب، خشکم زد.
باورم نمی شد که توی بالاشهر هم فقیر پیدا می شه...

خواستم یه مبلغی پول از جیبم در بیارم و بهش کمک کنم تا بتونه برای خودش لباس بخره.

اون پسر که متوجه نگاه چپ چپ من به خودش شده بود گفت:
معلومه که جهان سومی هستی. اگه آدم مدرنی بودی به زیباترین مد سال اینقدر چپ چپ نگاه نمی کردی. ناشی !!!



** تازه دوزاریم جا افتاد که بللللللللللللله!! این لباسا رو به خاطر مد پوشیده نه به خاطر فقر...
از حیرت و تعجبم، چیزی که کم نشد هیچ، تعجبم ده برابر شد...

چند روز بعد ...

توی منطقه ی پایین شهر دیدمش.
اصلا دلم براش نسوخت.
از تعجب خشکم زده بود.
باورم نمی شد که توی پایین شهر هم آدمای مدرن پیدا می شه ...

هرگز نخواستم بهش کمک کنم. حتی نگاه چپ هم بهش نکردم.

آخه ترسیدم برگرده و توی چشام زل بزنه و بهم بگه:
معلومه که جهان سومی هستی. اگه آدم مدرنی بودی به زیباترین مد سال اینقدر چپ چپ نگاه نمی کردی. ناشی !!!



باور کنید دیگه عقلم به جایی قد نمیده....

نمی دونم چرا اینقدر بی سواد شدم که حتی فرق مد و فقر رو نمی تونم تشخیص بدم...

البته اونایی رو که من می شناسم، احتمالا همین روزاست که بگن: بی سوادی هم مد روزه. آدمای مدرن باید بی سواد باشن.  سواد برای آدمای جهان سومیه !!!

یاعـــــلــــی
۶۵ موافقین ۱۳ مخالفین ۱ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۲۴
*** رک و راست ***

یه آرزو، یه رویا، یه افسانه:


ای کاش به همون مقداری که از شکستنِ سهوی وسائل دیگران خجالت می کشیم،

از شکستنِ عمدی قلب دیگران هم خجالت بکشیم !!

نه؟


۳۵ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۰۶
*** رک و راست ***